دولت گرا. مشتاق قدرت و سلطنت و حکمرانی. (ناظم الاطباء). که به دولت گرایش دارد. دولت خواه. دولت پرست. که به حکومت وسلطنت وابستگی و گرایش دارد. (از یادداشت مؤلف)
دولت گرا. مشتاق قدرت و سلطنت و حکمرانی. (ناظم الاطباء). که به دولت گرایش دارد. دولت خواه. دولت پرست. که به حکومت وسلطنت وابستگی و گرایش دارد. (از یادداشت مؤلف)
دولت گرای خان اول، ششمین خان از خانان قریم (قرم) پسر مبارک گرای سلطان است که به سال 958 ه. ق. از طرف سلطان سلیمان به مقام خانی منصوب شد و 25 سال حکومت کرد و به سال 985 ه. ق. به مرض طاعون درگذشت. وی طبع شعر داشت و به ترکی اشعاری از او باقی است. (از قاموس الاعلام ترکی)
دولت گرای خان اول، ششمین خان از خانان قریم (قرم) پسر مبارک گرای سلطان است که به سال 958 هَ. ق. از طرف سلطان سلیمان به مقام خانی منصوب شد و 25 سال حکومت کرد و به سال 985 هَ. ق. به مرض طاعون درگذشت. وی طبع شعر داشت و به ترکی اشعاری از او باقی است. (از قاموس الاعلام ترکی)
گیاه دولت. (شرفنامۀ منیری). گیاهی که به زعم قدما اگر کسی آن را به دست بیاورد به دولت و ثروت و خوشبختی رسد. (از شعوری ج 1 ورق 406) : چون در ریاض خدمت تو نزهتی کنم اول قدم ز راه به دولت گیا رسم. سپاهانی (از شرفنامه)
گیاه دولت. (شرفنامۀ منیری). گیاهی که به زعم قدما اگر کسی آن را به دست بیاورد به دولت و ثروت و خوشبختی رسد. (از شعوری ج 1 ورق 406) : چون در ریاض خدمت تو نزهتی کنم اول قدم ز راه به دولت گیا رسم. سپاهانی (از شرفنامه)
دولت سرای. خانه سعادت و دولت. سرای دولت. تعبیری ادب و احترام آمیز از کاخ شاهان. کوشک و بارگاه. (ناظم الاطباء). کاخ. قصر: خاصه در دولت سرایی کاندر او مدحت سرا تنگ سیم آید و زو بیرون شود با تنگ سیم. سوزنی. بیا ساقی آن آب حیوان گوار به دولت سرای سکندر سپار. نظامی. دورم به صورت از در دولت سرای تو لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم. حافظ. ، دولت منزل. دولت خانه. در زبان ادب، تعبیری احترام آمیز از خانه کسی، دولت سراکجاست ؟ (یادداشت مؤلف)
دولت سرای. خانه سعادت و دولت. سرای دولت. تعبیری ادب و احترام آمیز از کاخ شاهان. کوشک و بارگاه. (ناظم الاطباء). کاخ. قصر: خاصه در دولت سرایی کاندر او مدحت سرا تنگ سیم آید و زو بیرون شود با تنگ سیم. سوزنی. بیا ساقی آن آب حیوان گوار به دولت سرای سکندر سپار. نظامی. دورم به صورت از در دولت سرای تو لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم. حافظ. ، دولت منزل. دولت خانه. در زبان ادب، تعبیری احترام آمیز از خانه کسی، دولت سراکجاست ؟ (یادداشت مؤلف)
که سعادت و نعمت پدید آورد: بخت را کوست بکر دولت زای عقد بر شاه کامران بستند. خاقانی. که ظفر و نصرت را با رای دولت زای و رایات مملکت افزای ما هم عنان گردانیده است. (تاریخ جهانگشای جوینی)
که سعادت و نعمت پدید آورد: بخت را کوست بکر دولت زای عقد بر شاه کامران بستند. خاقانی. که ظفر و نصرت را با رای دولت زای و رایات مملکت افزای ما هم عنان گردانیده است. (تاریخ جهانگشای جوینی)